* به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم.فهمیدم که بیمارم...*
* خدا فشار خونم را گرفت معلوم شد که لطافتم پایین امده*
* زمانی که دمای بدنم را سنجید دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.*
* ازمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم.تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود.*
* و انها دیگر نمیتوانستند به قلب خالی ام خون برسانند.*
* به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمیتوانستم با دوستانم باشم وانها را در اغوش بگیرم.*
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم.چون نمیتوانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.*
* زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدارا انگاه که در طول روز با من سخن میگوید نمیشنوم...!*
.
.
.
* خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد
و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که
در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم:*
* هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم..
برچسبها:
تاريخ : دو شنبه 27 مرداد 1393برچسب:کلینیک خدا, قدردانی از خدا,پرستش خدا, | 14:50 | نویسنده : خاطره صادقی | 2 نظر